مختصری در مورد تاریخچه پیدایش پوشاک در طول تاریخ
اگر بخواهیم در مورد تاریخچه پیدایش پوشاک در طول تاریخ سخن بگوییم باید بدانیم که پوشاک در گذر زمان دو مسیر متفاوت را سپری نموده است و دو گونه متفاوت از لباس را بوجود آورده است که بزرگترین تفاوت آن مربوط به پوشاک زنانه و مردانه می باشد. همان شلوار و دامن می باشد.
اما هرگز نمی توان گفت که مردان همیشه شلوار و زنان همیشه دامن پوشیده اند. مردان یونانی و رومی تونیک می پوشیدند که تقریبا همان دامن بوده است.
مردان مناطق کوهستانی، مانند اسکاتلندی ها و یونانیان امروزی رختی سنتی دارند که در واقع نوعی دامن می باشد. زنان شرق دور و نزدیک نیزشلوار می پوشیدند که هنوز هم آنرا بر تن می کنند.
در واقع به نظر نمی رسد تمایز جنسی در پوشاک به جز در واردی اصولا تفسیم بندی درستی باشد.
می توان بین لباس های قالب تن و نیز لباس های دوخته شده و دوخته نشده نیز تمایز و تفاوت قائل شد. بیشتر لباس های مدرن در دسته اول جای می گیرند. و برای مثال لباس های یونانیان باستان در دسته دوم جای می گیرند.
تاریخ انواع متفاوتی ااز این نظام های طبقه بندی و دسته بندی را به نمایش گذاشته است که البته این طبقه بندی ها طیف های میانی را نیز شامل می شوند.
شاید بهترین دسته بندی آن باشد که تفاوت را بین لباس مناطق گرم سیری و مناطق سرد در نظر گرفته شود.
تمدن های بزرگ باستانی در دره ها و جلگه های حاصلخیز فرات، نیل و نیز هند پا گرفته و تشکیل شدند همگی از مناطق حاره که حفاظت در برابر سرما نمی توانست انگیزه اصلی لباس پوشیدن یاشد.
برای لباس پوشیدن از این قبیل انگیزه های متفاوت مطرح گردیده اند. از ایده عامیانه کتاب های باستانی همچون عهد عتیق که همان پوشیدن لباس به دلیل شرم و حیا گرفته تا مفاهیم پیچیده لباس به مانند ابزاری برای به نمایش گذاشتن ثروت و یا به عنوان جادوی محافظ، تفاسیر روان شناختی از پوشاک کم نبوده اند.
تمدن های اولیه مصر و بین النهرین آغاز داستان نمی باشند. در سال های اخیر به خاطر اکتشافات و مطالعه در رابطه با نقاشی های غارها مستنداتی از تمدن های بسیار بدوی به دست آمده است.
زمین شناسان ما را از میراث عصر یخ، زمانی که آب و هوای بخش بزرگی از اروپا بسیار سرد بوده است آگاه نموده اند. حتی در آخرین مرحله از فرهنگ های دیرینه سنگی ( فرهنگ هایی که در آن ها ابزار و سلاح های مورد استفاده با تراشیدن سنگ های سخت مانند چماق و تیشه ساخته می شدند ) زندگی در حاشیه توده های عظیم یخ جریان داشت که نواحی وسیعی از قاره اروپا را پوشانیده بود.
در چنین شرایطی اگرچه شاید جزئیاتی در پوشاک تابع ملاحضات اجتماعی و روانشناختی بود، انگیزه عمده پوشانیدن بدن محافظت از سرما بود، چرا که طبیعت به انسان های هموساپین، مانند دیگر جانداران هم عصر آن ها، پوششی از پشم نداده بود.
حیوانات از این نظر خیلی خوش شانس تر بودند و انسان ابتدایی بزودی دریافت که می تواند حیوانات را نه فقط برای گوشتشان بلکه به منظور استفاده پوست پشمی شان شکار کند.
بدین ترتیب انسان رفته رفته به پوشیدن خز حیوانات روی آورد. اما برای این کار با دو مشکل روبرو بود:
پوست حیوانات وحشی که انسان به دور شانه های خود می پیچید بسیار دست و پا گیر بود و مانع از حرکت آزاد او می شد و بخش هایی از بدن نیز کماکان برهنه می ماند. از این رو انسان تلاش کرد به طریقی به پوست حیوان شکل دهد، با این که در ابتدا ابزار مناسبی برای این کار نداشت.
مسئله دوم این بود که پوست حیوان، وقتی که خشک شود، بسیار سخت و غیر منعطف می شود. باید روش هایی برای نرم کردن و منعطف کردن پوست پیدا می شد، ساده ترین این روش ها کار بسیار پر زحمت جویدن پوست بود.
زنان اینوئیت ( اسکیموهای کانادا و گرینلند ) بخش اعظم وقت خود را صرف جویدن پوست حیواناتی می کردند که شوهرانشان از شکار به منزل می آوردند.
روش دیگر عبارت است از مرطوب کردن پی در پی پوست و کوبیدن آن با گرز که نخست باید باقی مانده تکه های گوشت چسبیده به پوست جدا می گردید. البته هیچکدام از این روش ها زیاد کارآمد نبود، چون وقتی پوست خیس شود، کل مراحل کار دوباره باید تکرار شود.
پیشرفت بعدی زمانی حاصل شد که کشف گردید روغن و یا چربی مالیدن به پوست مدت طولانی تری آن را نرم نگه می دارد، یعنی تا زمانی که روغن خشک شود.
گام بعد، کشف دباغی بود و عجیب این که روش های اولیه دباغی که خیلی ساده بودند، امروز روز هم مورد استفاده قرار می گیرند. پوست تنه درختانی خاص، به خصوص بلوط و بید، حاوی تانیک اسید است که با خیساندن پوست درخت در آب از آن ها خارج می شود.
چنانچه پوست حیوان مدتی طولانی در این محلول غوطه ور باشد، ضد آب می شود و همیشه انعطاف پذیر می ماند.
این پوست فرآوری شده را حتی می توانستند ببرند و شکل دهند و اینجاست که به یکی از بزرگ ترین پیشرفت های فنی تاریخ بشر می رسیم، که به لحاظ اهمیت قابل قیاس با اختراع چرخ و کشف آتش بود و آن اختراع سوزن سوراخ دار بود.
تعداد بسیار زیادی از چنین سوزن هایی از جنس عاج ماموت، استخوان گوزن شمالی و دندان عاج گراز ماهی، در غارهای دیرینه سنگی از چهل هزار سال پیش یافت شده اند.
بعضی از این سوزن ها بسیار ظریف و در طرز ساخت بسیار استادانه ساخته شده اند. با این اختراع این امکان بوجود آمد که قطعات پوست به هم دوخته شوند تا به شکل بدن انسان دربیایند. نتیجه آن نوعی پوشاک بود که هنوز هم اسکیموها می پوشند.
در این بین مردمی که در مناطق معتدل تر زندگی می کردند، امکان استفاده از الیاف گیاهی و حیوانی را کشف کردند. احتمالا اولین گام نمدسازی بوده است. در این روش که به دست اجداد مغول ها در آسیای مرکزی توسعه یافت، پشم و یا موی حیوان شانه می شود، مرطوب شده و لایه لایه بر یک حصیر پهن می شود.
سپس حصیر محکم لوله شده و با یک چوب کوبیده می شود. در نتیجه این کار، الیاف مو یا پشم در هم گیر می کنند و محصول نمد بدست می آید که گرم، انعطاف پذیر و بادوام است و قابل بریدن و دوختن به شکل لباس، زیر انداز و خیمه است.
از دیگر روش های ابتدایی که در آن از الیاف گیاهی استفاده می شد بکار بردن پوسته درختانی خاص نظیر توت یا انجیر بود. پوست تنه درخت را می کندند و در آب می خیساندند. سپس سه لایه خیس خورده را روی سنگی تخت پهن می کردند، طوری که رگه های لایه وسطی با لایه های زیری و رویی خود به حالت قائمه قرار گیرد.
بعد، این لایه ها با یک گرز کوبیده می شدند تا به هم بچسبند و منسوج حاصل را با روغنّ یا رنگ می پوشاندند تا با دوام تر شود. این روش بسیار شبیه شیوه هایی بود که مصریان باستان در ساختن طومارهای پاپیروس به کار می بردند و شاید بتوان آن را حد واسط حصیربافی و بافندگی پارچه دانست.
اگرچه منسوجاتی که به این ترتیب از پوست درخت تهیه می شدند به راحتی قابل بریدن و دوختن نبود و لباس تهیه شده از آن قواره های دراپه داری بود که مثل یک قطعه پارچه مستطیل دور بدن پیچیده می شد.
الیاف تنه درختان را در بافندگی واقعی هم می توان به کار برد، چنان که برخی از بومیان آمریکا چنین می کردند، اما این الیاف به کارآمدی دیگر الیاف گیاهی مثل کنف، کتان و پنبه نیستند. این الیاف گیاهی با زراعت حاصل می شوند و از همین رو کمتر مورد استفاده مردمان کوچ نشین در مراحل شبانی بودند.
این مردمان گوسفند پرورش می دادند و گویا در دوره نو سنگی از پشم پشم استفاده می نمودند. در دنیای جدید ( آمریکای مرکزی، شمالی و جنوبی ) حیواناتی که از آنها پشم به دست می آید، لاما، آلپاکا و ویکونا بودند. بافندگی در ابعاد گسترده همیشه نیازمند به مکانی ثابت است، چون دارهای بافندگی غالبا بزرگ و سنگین می باشند که همین امر جابجایی آنها را دشوار می نماید.
بهترین زمان برای پیشرفت بافندگی، اجتماعی کوچک و یکجا نشین همراه با مراتع سرسبز برای تغدیه دام ها بود. پشم دام ها مانند بز و گوسفند با روش هایی با روش هایی شبیه به روش های امروزی چیده می شد، پس از آن توده الیاف پشمی ریسیده شده و نخ بدست آمده بر روی دار بافندگی بافته می شد.
درست از زمانی که تولید پارچه، هر چند در مقیاس کوچک، پا گرفت راه تکامل لباس چنانکه امروزه می شناسیم هموار گردید. ساده ترین شکل کاربرد پارچه برای آنچه مشخصا پوشاک نامیده می شود عبارت بود از پیچیدن یک تکه پارچه کوچک مستطیلی شکل به دور کمر، که شبیه به لنگ بود و نوع ابتدایی دامن محسوب می شد و اینگونه تاریخچه دامن شکل گرفت.
بعدها یک تکه پارچه کوچک مستطیلی دیگر به دور شانه ها پیچیده شد و با فیبولا ( سنجاق ) بسته شد. این چنین لباس هایی را مصریان، آشوریان، یونانیان و رومیان باستان به تن می کردند. در حقیقت لباس های پیچیدنی این چنینی در این فرهنگ ها نشانه تمدن بشمار می آمد. لباس دوخته شده را به چشم لباس بربرها می دیدند و زمانی حتی رومیان تندرو برای پوشیدن این گونه لباس ها مجازات مرگ تعیین کرده بودند.
لباس های پیچیدنی ( دوخته نشده ) مستلزم پیشرفت قابل توجهی در هنر بافندگی بود، تا بتوان قواره های مستطیلی پارچه را با چنان طول و عرض زیادی تولید نمود که مناسب برای این منظور باشد.
اما تحول لباس از پوست حیوانات به پارچه بافته شده، به سادگی و سرعتی که زمانی پنداشته می شد رخ نداد. مجسمه های کوچک و نقش برجسته های تمدن سومر باستان در بین النهرین ( هزاره سوم ق.م ) پیکرهایی را نشان می داد با دامن های ریشه دار، این دامن ها ریشه هایی از پشم داشتند که به صورت متقارن، مانند یک ردیف چین، آرایش می یافت.
وقتی این ریشه ها به حاشیه صاق پارچه وصل می شد به شکل شرابه در می آمد و این جز کم اهمیت تقریبا در تمام لباس هایی که مجسمه های زن و مرد آشوری و بابلی به تن دارند قابل تشخیص است.
به نظر برخی این شال های ریشه دار که مثلا در مجسمه آشوربانیپال در موزه بریتانیا دیده می شود، به گونه ای نمایش داده شده که احتمالا بسیار تنگ تر از حالت واقعی لباس در عصر آنها بوده است. مجسمه ساز همه چین و چروک ها را حذف کرده است تا بتواند نقوش پارچه منقوش را واضح تر تصویر کند.
زنان و افراد عالی مقام کماکان از این نوع لباس ها می پوشیدند، اما این شکل پوشاک کم کم در لباس معمولی مردانه جای خود را به نوعی تونیک آستین دار داد. عقیده بر این است که آستین بر اثر فرهنگ مردم مناطق کوهستانی اطراف به لباس تمدن های بین النهرینی اضافه گردید، درست مانند چکمه های بسته، در حالی که این هر دو مورد، در آب و هوای بسیار گرم دره های دجله و فرات غیر ضروری بود و مردان این مناطق به خاطر گرمای هوا به جای کفش های بسته از صندل برای محافظت و پوشاندن پاهای خود استفاده می نمودند.
در نقش برجسته های مکشوف در نینوا زنان به ندرت به تصویر کشیده شده اند، در حالی که این آثار بارها و بارها لباس مردان را بازنمایی کرده اند. اما مجسمه های معدودی از خدا-بانوان هم وجود دارد که آنها را در پیراهن های بلند چین دار نشان می دهد. ذکر این نکته جالب است که به موجب یک قانون آشوری در حدود 1200 ق.م زنان متاهل ملزم بودند در انظار عمومی حجاب کنند، قدیمی ترین از سنتی که تا روزگار مدرن نیز در این مناطق حاکم است.
یونانیان و رومیان
محققان حالا می دانند که آن تصویر کلاسیک قدیمی که زمانی، به خصوص پیش از کشف پیش از تمدن کرتی، از فرهنگ یونان باستان در اذهان وجود داشت، بیش از حد ساده انگارانه بود.
البته این واقعیت نیز صادق است که از دوران تهاجم اقوام دوریک در حدود1200 ق.م. فرهنگ نوینی در سرزمین یونان پیدا شد، که آداب و رسوم و سنت های پوشاکی بسیار دیرپایی با خودآورد، طوری که در واقع تا زمان اسکندر تحول چشمگیری در لباس زنان و مردان یونانی روی نداد.
لباس یونانی در این دوران طولانی، فرمی مخصوص به خود نداشت. این لباس متشکل از قواره های پارچه به ابعاد متفاوت بود که بدون بریدن یا دوختن دور بدن پیچیده می شد. البته در پیچیدن پارچه مدل های گوناگونی وجود داشت، اما ماهیت اصلی آن یکسان بود.
از سده هفتم تا سده اول ق.م هم مردان و هم زنان “کیتان” می پوشیدند، که برای مردان تا سر زانو و برای زنان تا پایین پا بود. البته مردان نیز گاهی کیتان بلند می پوشیدند، مثل نمونه ای که در پیکره معروف “ارابه ران دلفی” دیده می شود.
این لباس اغلب با بست و سنجاق در شانه و با بندی در کمر بسته می شد. محققان اغلب بین کیتان سبک “دوریک” و “ایونیک” تمایز قائل می شوند. اولی معمولا از پشم و دومی از کتان بود. کتان پارچه لطیف تری بود و اجازه می داد چین های لباس در حالت های متنوعی آرایش یاید.
درازی این پارچه کتانی را گاه بلندتر از قد شانه تا روی پا در نظر می گرفتند، تا اندکی از پارچه از زیر کمربند بیرون کشیده شده و بالاتنه به شکل نوعی بلوز درآید.
تا مدت ها تصور می شد که لباس یونانیان سفید و یا به رنگ پشم یا کتان بوده است. این اشتباه ناشی از این واقعیت بود که مجسمه های باستانی یونان در دوران رنسانس کشف شدند، تمامی رنگی را که احتمالا زمانی بر خود داشتند از دست داده بودند. تحقیقات بیشتر نشان داده است که لباس یونانی، به استثنای لباس فقرا، اغلب رنگین و منقوش بوده است.
تاریخچه مد و فشن بحثی شیرین و زیبا می باشد که ما در پلاک مد بدان پرداخته ایم.